خاطرات خنده دار -سری پنجم
اعتراف میکنم سوم دبستأن ک بودم زیپ کولی یکی همکلاسامو خراب کردم بعد خودم رفتم یواشکی بهش گفتم کار مهران(اون یکی همکلاسی) بود
و این دوتا هم زدن همو لتو پار کردن!!!
=======================
تجربه به من ثابت کرده هرچی مطب یه خانوم دکتر دندونپزشک شیکتر باشه و خودش هم هرچه زیباتر و باکلاس تر باشه و ملیحتر لبخند بزنه وحشیانه تر کارشو انجام میده...ایندفه میخام برم پیش یه دکتره مرده و کچله و چاقه ومطبشم دربو داغونه.
خواهرم و دختر داییم پشت کنکوری هستن
پارسال نتیجه هر دوتاشونو
من گرفتم اما امسال هیچکدوم
حاظر نیستن من اینکارو بکنم
آخه پارسال انقد اذیتشون کردم
نمیدونید چه حالی میداد وقتی ازشون میپرسیدم رتبت دقیقا چن بود؟
وای که چقد بد جنسم:))))
یه روز تو محوطه دانشگاه نشسته بودم یه دختره داشت چب چپ نگام میکرد گفتم مشکللی داری؟
اومد گفت بیشعور کثافت خجالت بکش برم به حراست دانشگاه بگم
من:0
واقعا حال این دخترا نگران کنندستا!
چن وقت پيش بابابزرگم فوت كرد...بعد من ي پيام تو گوشيم داشتم ب اين مضمون(به یارو میگن طاقت شنیدن خبر بد داری ؟میگه آره ، گفتن بابات مرد!گفت: خاک تو سرت فکر کردم یارانه ها رو قطع کردن!آقا من اينو فرستادم برا عموم...گفتم حالا كلي كيف ميكنه.بعد از اينكه فرستادمش،تازه فهميدم امروز چهلم بابابزرگم بوده و چ غلطي كردم.....خلاصه تا ي ماه دور و بر خونه عموم آفتابي نشدم.....
من توی مدرسه جزو اون هایی بودم که وقتی برق میومد نعره میزدم صلوات میفرستادم.
محض اینکه ده ثانیه ام که شده وقت کلاسو بگیرم !!
دوران راهنمایی
یه معلم بد اخلاق
داشتیم که ازش خیلی میترسیدیم
یه روز تصمیم گرفتم حالشو بگیرم
رفتم پودر گچ پای تخته سیاهو برداشتم و یه ضربدر کشیدم رو صندلیش گه اومد نشست روش و یه ضربدر افتاد رو شلوار سیاهش
وقتی تو کلاس راه میرفت بچه ها خندشون میگرفت که یهو عصبانی شد و چشمتون روز بد نبینه؛؛؛
قدیما یادش بخیر تو کل مهمونی دنبال یه بازی بودیم که انجام بدیم.
تا بازی پیدا میکردیم و میاومدیم انجام بدیم میرفتیم خونه.
ميخواستم جاروبرقي بكشم و در حينش آهنگم بگوشم!
ام پي 3 مو روشن كردم شروع كردم با جديت تمام جارو كشيدن
بعد 5 دقيقه مامانم زد رو شونم ديدم اينجوري :| نگام ميكنه
هدفونو در آوردم گفتم ، جانم مامان !
گفت جارو خاموشه
یه بنده خدایی هدفون مدفون میفرشون تعریف میکرد:
یه روز به یکی یه هدفون فروختم بعد چند روز اومد گفت سوخته یکی دیگه میخوام براش مدل هارو اوردم یکیو انتخاب کرده وقتی خواست تستش کنه گوشیشو دراورد و گفت اتفاقا اون یکی رو هم به همین زدم که سوخت!
من :O!!!!!
اعتراف ميكنم بچه كه بودم اگه از دست كسي ناراحت ميشدم هروقت ميخواست بره حموم قبلش ميرفتم شامپو رو كف حموم خالي ميكردم كه بيفته مرگ مغزي شه
چندسال پيش از رو بيكاري با دوستامون يه بازي راه انداخته بوديم ميرفتيم تو يه محله و هرشب نوبت يكيمون ميشه كه با لگد بزنيم به در خونه ها بالخره نوبت به من رسيد از شانسم يه درتخته اي قديمي بود يه لگد محكم زدم در افتاد منم افتادم تو حياط خونه مال افغاني ها بود بيچاره ها همينجور داشتن نگام ميكردن يهو يكيشون حركت كرد منم هول شدم داد زدم و دويدم بيرون،تا الان دوستام به خاطر اون شب سوژم ميكنن
یه بار تو تاکسی از سر حجب و حیا خودم چسپوندم به در نخورم به دختره
دختره گفت آقا این مسخره بازی ها چیه درست مثل آدم بشین دیگه :/
آدم نمیدونه باید چیکا کنه ... بد معضلی شده ...
خاطرات لو رفته ی بیل گیتس...
آقا من یه روز یه تخم مرغ خریدم،شانسم زدو جوجه شد.بزرگش کردم.واسم تخم گذاشتو پولدار شدم.دیدم زیادی سود داره اگه ادامه بدم و تابلوبشم دست زیاد میشه،واسه همین مایکروسافتو زدم که کسی نفهمه من مرغ داری دارم.
به بابام میگم میخوام برم خارج.میگه با کی؟
میگم با یه همراه خوب،همون که تو خونه هم با منه.
دو تا کشیده نر و ماده خوردم.
میگم چرا میزنی؟
میگه خونه میاریش هنوز محرم نشده؟
میگم بابا همراه اولو میگم.
دو تا دیگه هم زد.میگم چرا باز زدی؟میگه چون مثله آدم نمیگی.
گذاشتم رفتم کوچه و کلا به این نتیجه رسیدم که خارج خوب نیس.مملکت به مغزم نیاز داره.
========================
یه بار وسط چله ی زمستون انقدر اعصابم از دست یکی خورد بود واس اینکه ارووم بشم نیم ساعت زیر دوش اب سرد موندم چشمتون روز بد نبینه دو هفته به حال و روزی افتادم که الان وسط تابستون سر ظهرم برم حموم فقط اب داغ وا میکنم...
=========================
اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده
اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت املا ها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش می ده …ازون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام:امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کودوم وسیله ها دست زد؟
بیشترم به دریچه کولر شک داشتم
اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!
به مامانم ميگم ميخوام يه خونه جدابگيرم و مستقل بشم ميگه: برو...برو مستقل شو... برو ايدز بگير...!!!
عشق مادر و فرزندو ببينيد
مادربزرگم که فوت کرده بود)خدارفتگان شماهم بیامرزه(داشتیم خاکش میکردیم.پسرعموکوچیکم از اون طرف داداشمو با جیغ صدامیزنه میگه رضا...رضا...تا صبح مامانی اسکلت میشه.تو اوج گریه همه برگشتیم نگاش کردیم و خندیدیم.عموم بنده خدا هول شد،اومدبره جمع کنه بچشو،پاش گیر کرد به یه قبر با مغز افتاد.حالا تا شب مگه خندمون جمع میشد؟
چند وقت پیشا صبح ساعت پنج تلفن خونمون به صدا در اومد.همه به حالت سکته از خواب پریدیم. فکر کردیم کسی مرده.زن عموی پیر بابام بود،ما گفتیم حتما عمو تمام کرد..
بابام ساکت بود،بعد از تمام شدن تماس گفت شام میان خونمون.
بعد از فحش دادن بزور خوابیدیم.ساعت 8 صبح در خونه زده شد.سکته ی دوم رو زدیم،دیگه گفتیم یکی مرده.درو باز کردم،عموبا زن عموی بابم بودن،8 صبح اومدن واسه شام؟یافرق صبحانه با شام رو نمیدونن.یاساعتشون یک کم فرتی داره.
دیگه زنگ بزنن خبرمرگ هم بدن فایده نداره،چون بعداون تجربه،شبها تلفن رو از پریز میکشیم.
مامانم سر سحر رفته داداشمو بیدار کرده.
داداشم تو اوج خواب داره میره سمت در حیاط.بابام میگه کجاداری میری؟میگه سر سفره سحر دیگه.بابام میگه الاغ بیا اینجا.
منم ساکت و آروم دارم میخورم.بدون مقدمه بابام میگه داداشت که امید ما بود انقدر گاو شد،لابد تو هم الان میری تو دستشویی غذابخوری،پاشو دیگه.برو گمشو،مگه نمیگم برو.
بابام از اداره زنگ زده خونه بعد کلی احوال پرسی میگه محمد خودتی ؟
میگم: پَ نه پَ به سیستم تلفنباک بانک تجارت خوش آمدید برای پرداخت قبوض شماره ? ، برای اطلاع از موجودی
حساب شماره ? و …
گفت زهر مار و قطع کرد !
دیدم ظهر عصبانی اومد توی اتاق . منم پای پَ نه پَ بودم !
گفت اگه یه بار دیگه بگی پَ نه پَ ، دیگه تو این خونه نمیخوابی !
گفتم یعنی بیرونم میکنی بابا ؟
گفت پَ نه پَ خونه رو عوض میکنم بزغاله !
بعد دو سال رفتم خونه دوستم.داشتیم فیلم میدیدم.بهنوش بختیاری بازی میکرد،گفتم اینا که دماغشونو عمل میکنن خرهستنا،خداداده دیگه شما چرادس میزنید.دیدم دوستم سرخ شد.
.
.
پنج دقیقه بعد دیدم مامانشو خواهرشو نامزدش از بازار اومدن.
اول خواهرش اومد،بعدنامزدش،بعد مامانش...با چسب رو دماغه هرسه تاشون.
آخه یکی نیس به من بگه مگه ته فوضولی که ملت دماغ عمل میکنن یا نه.
گوشی بابام تو جیب من بود
بهم میگه گوشیه من رو ندیدی منم گفتم تو جیب منه
یهو زارت گذاشت پس کلم!
گفتم چرا میزنی؟
میگه منو مسخره میکنی؟
میگم مسخره چیه ایناها تو جیب منه
دوباره زارت گذاشت پس کلم!
میگم واسه چی دوباره زدی!!؟
میگه آخه گوشیه من تو جیب تو چیکار میکنه!؟
گوشی رو دادم بهش و دوباره زارت گذاشت پس کلم(!)
... این دفعه فقط با چشمای اشک آلود نگاش کردم
میگه دیدم کتک خورت ملسه یکی دیگه زدم :))))
بچه که بودم قارچخور بازی میکردم ، بعدش فک میکردم قارچ بخورم بزرگ میشم !
واسه همین مدتها راه میرفتم و سرم رو میزدم زیره تاقچهی خونهمون که ازش قارچ دربیاد بخورم !!!
دیگه داشتم ضربه مغزی میشدم که بابام کارگر گرفت تاقچه رو خراب کرد !!!
نصفی از کودکیم رو میخاستم رو سقف خونه راه برم ولی نشد
یکی از لذت های بچگیم این بود که دستمو تا آرنج بکنم توی کیسه برنج
آی حال میداد آی حال میداد
آی مامان صداش در می اومدD:
پسر عمم تعریف میکرد:
کلاس زبان داشتم،کلی تیپ زده بودم و اینا! راه افتادم تو خیابون.همین جوری که میرفتم همه برمیگشتن و یه جوری نگام میکردن،منم باخودم گفتم عجب خوش تیپ شدما!
چند دقیقه بعد د یدم نه مثل اینکه قضیه یه چیز دیگست،خودمو تو ویترین مغازه ها نگاه کردم و دیدم نه بابا خیلی خوشتیپ و با کلاسم و دیگر هیچ! با اعتماد به نفس سرمو گرفتم بالا و رفتم کلاس.نشستم رو صندلی سرمو انداختم پایین دیدم ای داد بی داد بجای کفش دمپایی پام کردم! اونم نه از این دمپایی خوشگلا،یه جفت دمپایی پلاستیکی نارنجی...! :|
=========================
شما یادتون نمیاد اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صــد برگ واسش انتخاب می کردیم!
=========================
یکی از تفریحات کودکی من این بود که:
با تلفن خونه زنگ بزنم خونمون ببینم اشغاله یا نه!
یه دوست دارم بنده خدا خجالتیه خیلی شدید
یه ماه پیش یه مدتی بود اینترنت قطع شده بود (این بنده خدا هم اینترنت داشت) من بعد یه هفته زنگ زدم تهران مرده با کلی راهنمایی اینترنت رو درست کرد بعد از سه هفته از دوستم می پرسم اینترنت وصل شد میگه نه زنگ نزدم
من:OOOOOO
یعنی اگه نمیگفتم فکر کنم تا جنگ جهانی سوم زنگ نمیزد
دو هفته پیش مامانم رفته بود اصفهان دریغ از یه دونه گز یا پولکی که سوغاتی بیاره الان واسمون مهمون اومده مامانم خونه نبود زنگ زده میگه : چای دم کن بعد برو توی اتاق من توی کمد لباسام پشت چمدون سیاهه یه بالش آبیه اونو ور دار
( من :-O )
زیرش یه ملافه سبزه اونو وردار
( من :-O )
زیرش یه ساک قهوه ایه
( من :-O )
توی ساک قهوه ایه یه ساک زرشکیه
( من :-O )
توی ساک زرشکیه یه پلاستیک بنفشه
( من :-O )
از توی اون یه بسته سوهان عسلی بردار بزار جلو مهمون تا من بیام جاشونو دوباره عوض کنم حواست باشه دست به گز و پولکی ها نزنی ها !!!!!
( و همچنان قیافه من= :-O )
امروز رفتم بیرون خواستم از خیابون رد شم گفتم بزار چراغ راهنمایی قرمز بشه بعد رد شم تو مدتی که منتظر بودم ملت یه جوری نگاه می کردن که آدم حس میکرد شلوارش رو خیس کرده ملت اینجوری زل زدن به آدم یعنی یه مردم قانون مداری داریم
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺭﻭﺵ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻧﺘﻮﻥ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻤﻬﺎ ﺑﺎﺷﯿﺪ!! ﺍﺩﻣﯽ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﯾﻪ
ﺟﺰﻭﻩ ﺍﺯ ﻫﻤﮑﻼﺳﯿﺶ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﻭ ﺍﻻﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺧﺎﻧﻢ ﯾﻪ
ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
پسره قد فیل رشد کرده و قیافه ی گوریل داره،
دوست دخترش بهش میگه : جو جو!! :|
به این سن که رسیدم هنوز وقتی می خوام از در خونه برم بیرون اگه جورابم سوراخ باشه عوضش می کنم با این فکر که اگر تصادف کردم و آمبولانس اومد و من و گذاشتن رو برانکارد و مردم دورم جمع شدن سوراخ جورابم ضایع نباشه . این راجع به زیرپوش هم صدق می کنه چون ممکنه تصادف شدید باشه
امشب بعد از 1سال به این معما پی بردم که اقاجونم مسواکشو کجا قایم میکنه که من نمیبینم،بارها دیدمکه داره مسواک میزنه اما به محض اینکه بعدش میرم مسواک بزنم مسواکش غیبش میزنه!!!خب زیاد پیچیده نیست،از مسواک من استفاده میکرده
تو مترو یارو دست کرده تو جیبم , دستشو گرفتم میگم راحتی داداش ؟ میگه ا ا ا جیبه تو بود؟ بابا بگو دیگه , یه ربه دارم میگردم , فکر کردم موبایلمو زدن , نزدیک بود داد بیداد کنم یه بی گناهی متهم شه ....
ما تو خونمون یه درخت گلابی داریم. این همسایه ما هم آدم مذهبی و خشکی بود. هر وقت گلابی های این درخته میافتاد خونشون برمیداشت مینداخت اینطرف دیوار.
بچه اش هم که این صحنه رو دیده بود، میرفت از تو یخچالشون گلابی هایی که باباش خریده بود رو بر میداشت مینداخت تو خونه ما...
صبح داشتم دنبال شورت ورزشیم میگشتم که واسه بعدازظهرش که فوتسال داشتیم بذارمش تو کیفم اما هرچی میگشتم پیداش نمیکردم. به داداشم گفتم این شورت ورزشی منو تو گرفتی؟ میخوام برم فوتسال شورت ندارم. آقا من هی میگفتم شورت ندارم، تو گرفتی؟ داداشم هم میگفت نه من نگرفتم. تا اینکه پیداش کردم و سریع زدم بیرون که برم دانشگاه.
نشستم تو تاکسی... یه پنج هزاری به راننده دادم و گفتم: آقا ببخشید شورت ندارم...!
ینی عملا" تاکسی از شدت خنده رو هوا بود
اعتراف می کنم وقتی دبستان و راهنمایی بودم بعضی معلما که خدا از سرشون نگذره می گفتند باید نتیجه های برگه امتحانارو ببریم ولیمون (پدر یا مادر ) امضا یا اثر انگشت بزنن منم که همیشه نمره هام درخشان بود ناچاراً مجبور بودم خودم با انگشت پام جای پدرم اثر انگشت بزنم ی روز یکی از معلما بهم گفت بابات کارگره اینقدر انگشتش بزرگه
اعتراف میکنم اول راهنمایی که بودم معلم دینیمون گفت اگه شماها حتی به تیر چراغ برق هم به دیده شهوت نگاه کنین مرتکب گناه شدین. اون روز که تعطیل شدیم رفتم جلوی تیر چراغ برق هرچی بهش نگاه کردم هیچ حسی بهم دست نداد. رفتم جلو بهش دست زدم بازم هیچی نشد. آخرش فهمیدم که بین ما هیچ حسی وجود نداره
سر کلاس یه سری از بچه ها کیف یکیو خالی کردن,طرف تا فهمید سریع وسط درس دادن معلم گفت:آقا کیف مارو خالی کردن!!!معلمه هم جدی اومد طرفش گفت:کیفت کو؟
پسره کیفشو از زیر میز ورداشت داد به معلم غافل از اینکه بچه ها پرش کرده بودن.معلم کیفو باز کرد با مشت و لگد پسر رو انداخت بیرون!!!
======================
سر کلاس یه سری از بچه ها کیف یکیو خالی کردن,طرف تا فهمید سریع وسط درس دادن معلم گفت:آقا کیف مارو خالی کردن!!!معلمه هم جدی اومد طرفش گفت:کیفت کو؟
پسره کیفشو از زیر میز ورداشت داد به معلم غافل از اینکه بچه ها پرش کرده بودن.معلم کیفو باز کرد با مشت و لگد پسر رو انداخت بیرون!!!
=======================
طرف پسر عموشو با خودش آورد تو مدرسه (پسر عموش تو مدرسه مون نبود),6 ساعت باهامون کلاس نشست,معلما هیچی نگفتن یه طرف,مدیرو ناظم هم نفهمیدن,مدرسه بود داشتیم!!!!!!
بابای من توی خانواده پسر بزرگس یه بار که جبهه بوده عمه ام میخواسته بره خونه دوستش جشن تولد بعد ورداشته نامه نوشته به بابام تو جبهه ببینه اجازه میده بهش یا نه ؟!!! :D
سر شب لپتاپ رو خاموش کردم رفتم نشستم تو پذیرایی در جوار خانواده
5 دقیقه اول خونواده :o
5 دقیقه دوم خونواده :|
1 دقیقه بعد مامانم : لپتاپت سوخته ؟
من : نه
3 دقیقه بعد بابام : اینترنتت شارژش تموم شد ؟
من : نه
اندکی بعد بابام : چی شده حالت خوب نیست؟
من : نه چطور ؟
یذره بعد مامانم : تو چته ؟ چرا سرت تو لپتاپ نیست ؟
من : خب گفتم یکم بیام پیش شما بشینم
بابام : مطمئنی طوری نشده ؟
مامانم : خب بگو چرا اینجوری میکنی آخه ؟
مرد پسرت معتاد شده.....
من : :0
بابام : زد تو گوشم.
هیچی دیگه پا شدم اومدم لپتاپ رو روشن کردم :|
الانم تو 4jok هستم.
داستان داریم ما با بابا مامانمون....والا
امروز صبح از آپارتمانم اومدم بیرون و کفشم می پوشیدم که زن همسایه از اسانسور پیاده شد و زنگ واحدشو زد ، یه بچه 3,4 ساله داره که اومد درو باز کنه که گفت کیه ؟
خانومه هم خیلی با ناز گفت عزیزم منم مامانت !
منم یهو برگشتم گفتم دروغ میگه آقا گرگست ! :خخخخخخ
بچهه هم لج کرده بود درو وا نمیکرد
با هزار ترفند به زور درو باز کرد ...
به یکی همینطوری اس ام اس دادم :
“ببخشید میتونم شمارتونو داشته باشم؟” جواب داد: “شما ؟”
اصن اشک شوق تو چشام حلقه زد وقتی فهمیدم از من اوسگل تر هست
تو کلاس درس معلم گفت بچه هاى عزيز امروز ميخوام بگم دو آدم اول دنيا چطور به وجود اومدن!!
يکى از بچه ها گفت: خانوم اونو ميدونيم بگيد نفر سوم چطور به وجود اومد؟!!
رفتم نمایندگی سایپا به مسئولش میگم فرمون ماشین زیاد صدا میده
چه کار کنم؟
میگه صدای ضبط رو زیاد کن !
همسایه دیوار به دیوارمون ۲ شب اومده زنگمونو زده میگه :
احیانا این سوناتا مال شما نیست دمه در ما گذاشته !؟
میگم : نه مال ما نیست !
میگه : آررررره حدس می زدم شما از این فک و فامیلا ندارین !
زمان مدرسه با بغل دستیمون که قهر می کردیم وسط میز یه خط می کشیدیم می گفتیم : وسایلات از این خط اینور تر نیاد !!!
هِهِهِهِی جوونی ...
طرف اومده بانک ملی بازار ، ۴تا چک دستشه که مجموعش از ۱۵۰ملیون بیشتره ، اونوقت تا لبه باجه میرسه اول میپرسه یارانه ما را واریز کردن ؟
زن همسايمون در زد و گفت كيبرد دخترم خرابه ميخواد مقاله تايپ كنه براي دانشگاهش؛بهش كيبرد و دادم و رفت؛عصر بود با دوستام بيرون بودم برگشتني گفتم برم كيبردو بگيرم؛هندسفري تو گوشم بود و داشتم آهنگ دوست دارم دوست دارم فريدون رو گوش ميكردم و اون قسمتشم بدون ريتم خاصي تكرار ميكردم؛زنگ همسايه رو زدم؛در همين حين آهنگو زمزمه ميكردم "دوست دارم دوست دارم" نشنيدم كه آيفون برداشتن هنسفري تو گوشم بود؛
يهو ديدم در خونه باز شد؛هنسفري و زود برداشتم تا حرفمو بگم؛ دختر همسايه جلو در بود؛يكم نگام كرد سرشو انداخت پايين و گفت :منم خيلي وقته دوست دارم؛...و اين طوري شد كه باهم دوست شديم.
اون هيشوقت اصل قضيه رو نفهميد اما من همينجا از فريدون جان بابت آهنگ بدرد بخورش كمال تشكرو دارم :))))
زنگ زدم به پسر عموم دیدم
مداحی گذاشته اهنگ پیشوازش
بعد که جواب داده بهش گفتم این چه اهنگ پیشوازییه؟
میگه از قرض الحسنه مسجد محله درخواست وام کردم
قرار شده جوابشو تلفنی بدن
میخوام اگه جوابشون منفی بود اخرین تیرمم زده باشم !!!
دیروز خونه مهمون داشتیم ، پرسیدن بچتون کجاست ؟؟؟ مامانم گفت : تو فیسبوک
پرسیدن فیس بوک کجاست ؟
مامانم گفت : جایی که اگه خبر مرگشم توش بنویسه لایک میزنن
به دوستم زنگ زدن گفتم کجایی ؟ گفت تو بارم فردا میرسم!!!
===================
فروشنده مي گه بايد به اين گل آب معدني بديد
چون با آب معمولي رشد نمي كنه
گفتم من خودم از آب شیر مي خورم
واسه اون آب معدني بگيرم؟
حتما دو ماه بعد بايد پاش شير موز بريزيم :|
===================
اولين باري كه رفتم مدرسه وقتي برگشتم مادرم خواست بدونه نظرم چيه گفت پسرم روز اول مدرسه چطور بود؟ گفتم چي؟ روز اول؟ يعني دوباره هم بايد برم؟
یکی از دوستان میگفت که :
یه روز استادمون برگه های میان ترم تصحیح شده رو آورده بود تا به بچه هابده، بعد از توزیع اوراق به بچه ها، استاد میگه : این کیه اسمشو بالا برگشننوشته؟! خیر سرش 16 هم شده
هیشکی جواب نمیده! 2 دقه بعد میگه دست خطشم شبیه خودمه؟!!! اِ این که کلید سؤالاست که!!!!"
استاد برگه ی کلید سؤالات رو هم تصحیح کرده بود به خودش 16 داده بود!
ظهر داشتم با دوستم راه میرفتم بهش میگم بیا از تو سایه بریم..
میگه: نه عینک آفتابی دارم؛ باس از آفتاب بریم
خدایا نعمتتو شکر ببین با کیا شدیم ۷۰ میلیون
یکی از فامیلامون (دختر) یک سال مالزی بود، بعد دو سال رفت کانادا. تنهام زندگی میکنه.
واسه تعطیلات برگشته ایران، خواست بره کیش با دوستش، باباش اجازه نداد!
گفت نمی ذارم تنها بری مسافرت!
به بابام میگم تیغ اصلاح داری؟
میگه نه برو بیرون بخر!
نون هم بخر!
یه سر برو تا اون داروخانه شبانه روزیه یه قرص معده بخرد …
میوه هم بگیر که عصر مهمون داریم !
ماشینم بنزین نداره … زحمت اونم بکش
میگم : نه احساس میکنم ته ریش بهم میاد
از تشیع جنازه پدر بزرگم برمیگشتیم عمه ام داشت خودشو از شدت ناراحتی میکشت. یکی از اقوام گفت عزیزم چقدر مدل موهات قشنگه!
یهو عمه صاف نشست گفت: تازه الان بهم ریختس!




