سخنان فلورانس اسكاول شين-سری دوم
سخنان فلورانس اسكاول شين-سری دوم
عشق راستين بدون هيچ چشمداشت يا اندكي اميد، خود را بر معشوق فرو مي باراند.
عشق راستين، شادمانياش در بخشيدن است، نه ستاندن.
حسد، بزرگترين دشمن عشق است.
محال [ =نشدني ] است آدمي بتواند چيزي را به دست آورد كه خود هرگز نبخشيده است.
عشقي در حد كمال ببخش تا عشقي در حد كمال بستاني.
هيچ انساني تا عاشق كار خود نباشد، كامياب نمي شود.
تصويري كه نقاش، تنها از روي عشق (به هنرش) مي آفريند، بزرگترين شاهكار او به شمار مي رود.
آثار هنرمندي كه براي گذران زندگي كار مي كند، همواره فراموش مي شود.
زماني كه انسان با خشنودي و بدون ترس خرج كند، راه را براي سرازير شدن پول بيشتر مي گشايد.
آزمندي، ريشه ي همه ي بديها است.
محبت و خوش قلبي در كسب و كار نيز گرانبها است.
هيچ گاه زير پايت را نگاه نكن، اگر نه مي جهي!
قدرت، تكان مي دهد، ولي تكان نمي خورد.
تنها، كارهاي جسورانه به شمار مي آيد.
زندگي چه باشكوه مي شود، اگر تن به استدلال [ =گواه آوردن ] ندهيد.
اگر خطاي گذشته را نمي توان جبران كرد، دست كم اثر آن را با مهرباني در حق كسي ديگر مي توان از بين برد.
بخشيدن، راه ستاندن را مي گشايد.
آنچه را كه آدمي در ديگران سرزنش مي كند، به راستي، به سوي خود مي كشد.
انسان به هنگام خرده گيري يا سرزنش ديگران، به سيم لُخت برق دست مي زند و هر آن، ممكن است ضربه اي هولناك بر او وارد آيد.
تنها راهزني كه دار و ندار آدمي را به تاراج مي برد، انديشه هاي منفي خود او است.
پدر و مادر هرگز نبايد فرزندان خود را به داشتن پيشه اي وادار كنند.
گاه رويدادي بس ناچيز مي تواند نقطه ي عطف زندگي انسان باشد.
خشم نمي گذارد كه انسان، پيش چشم خود را ببيند و سبب همه ي تصميم گيري هاي نادرست است كه به شكست مي انجامد.
آدمي، تنها با پيش تاختن به سوي چيزي كه از آن مي هراسد، مي تواند بر ترس خود چيره شود.
هر گاه آدمي، [چيزي را] با باور بخواهد، بايد بستاند؛ زيرا خدا چارهساز است و تدابير خود را مي آفريند.
برخي از مردم، بخشندگاني خوشدل، ولي گيرندهاي ناپسند هستند.
آدمي بايد آنچه را كه در ازاي كار خودش به او بازمي گردد، در نهايت لطف بپذيرد؛ مفت دادهاي، پس مفت بگير!
انسان با هر دست بدهد، با همان دست مي گيرد و هميشه ميان داد و ستد، موازنه اي كامل برقرار است.
خداوند، گيرندهي دلنشين را به اندازهي بخشندهي خوشدل دوست دارد.
هر معلولي زاييده ي علتي است و چيزي به نام رويداد وجود ندارد.
محال است كه آدمي بتواند بيش از آنچه آسان مي انگارد، به دست آورد؛ زيرا آدمي در بند اندك چشم داشت هاي ذهن نيمه هشيار خويشتن است.
همه ي نيروها ( از راه درست انديشيدن ) به آدمي داده شده تا آسمان را به زمين بياورد و اين است هدف "بازي زندگي".
قوه ي تخيل، نيرويي آفريننده است. هميشه بايد واژه هايي را برگزيد كه در آن، بارقه اي از برآورده شدن آرزو باشد.
در ذهن الهي، زمان گمشده وجود ندارد؛ اگر دري بسته شود، دري ديگر مي گشايد.
سري كه بر پيشانياش اخمي باشد، آسوده بر بالين قرار نمي گيرد.
جسورانه به شيري كه بر سر راه ام قرار گرفته، مي تازم و مي بينم كه سگ كوچك خرمايي رنگ و مهرباني بيش نيست.
آدمي، همچنان است كه در دل خود مي پندارد.
خشم، بيزاري، بدخواهي، حسد [ =چشم تنگي ] و كين خواهي، شادماني انسان را مي ربايد و بيماري و شكست و فقر مي آورد.
به راستي كه بيزاري، بيش از شرابخواري، خانهها را ويران كرده است و بيش از جنگها، جان آدميان را بر باد داده است.
خودخواهي، راهها را مي بندد و خير و خوشي را دور مي كند. حال آنكه، هر انديشه ي مهرآميز به دور از خودخواهي، نطفه ي كاميابي را در خود مي پروراند.
آنچه در حق ديگران مي كنيد، همانا براي خود مي كنيد.
هر كنشي كه به هنگام خشم و بيزاري انجام پذيرد، واكنشي ناخوشايند خواهد داشت.
نتيجه ي فريب و رياكاري، نااميدي و اندوه؛ و راه خيانتكاران، دشوار است.
ترس و ناشكيبايي، نيروي كشش را از ميان مي برد؛ حال آنكه توازن، كشش مي آورد.
باور، نيرومندتر از خوش بيني است.
اميد به پيش مي نگرد، حال آنكه ايمان، باور دارد كه پيشاپيش ستانده است و هماهنگ با آن به كنش مي پردازد.
تا زماني كه خواسته ي آدمي برآورده نشده است، نبايد از آن با كسي سخن بگويد.
آنچه را كه خدا به من بخشيده است، هيچ كس نمي تواند بازستاند، زيرا بخشش هاي او جاودانهاند.
آدمي همواره در برون، همان را درو مي كند كه در جهان انديشه ي خود كاشته است.
باور بدون كنش، باور نيست. باور اگر پويا نباشد، مرده است.




