سخنان جبران خليل جبران-سری اول
سخنان جبران خليل جبران
هنگامي كه به بالاي كوه رسيديد، تازه آغاز بالا رفتن است.
((جبران خليل جبران))
================
همه آنچه در خلقت است، در درون شماست و هر آنچه درون شماست، در خلقت است.
((جبران خليل جبران))
================
آرامش گهواره اي است بر دامن خاك و سنگ پله هايي به جانب افلاك.
((جبران خليل جبران))
================
شادماني، اسطوره اي است كه در جستجويش هستيم.
((جبران خليل جبران))
================
گنجي كه در اعماق نامحدود شما حبس شده است، در لحظه اي كه خود نمي دانيد، كشف خواهد شد.
((جبران خليل جبران))
================
ما دو چيز را ميتوانيم براي فرزندانمان به ارث بگذاريم: نخست، ريشههايي كه آنها را بر زمين پابرجا نگه دارد و دوم، بالهايي كه آنها را در آسمان به پرواز دربياورد.
((جبران خليل جبران))
==================
انسانها بر دو گونه اند: يكي، او كه در تاريكي بيدار است و ديگري، او كه در روشنايي خواب است.
((جبران خليل جبران))
===================
زندگي روزمره شما پرستشگاه و نيز ديانت شماست.
((جبران خليل جبران))
==================
قلب شما در سكوت و آرامش به اسرار روزها و شبها شناخت مي يابد، اما گوشهايتان در حسرت و آرزويند كه آواي چنين شناختي را كه بر قلبهايتان فرود مي آيد، بشنوند.
((جبران خليل جبران))
==================
جهت الهي شما دريايي پهناور و بي ساحل است. ذات الهي شما از ازل پاكيزه بوده و تا ابد نيز خالص و پاك خواهد ماند.
((جبران خليل جبران))
=================
اگر از دوست خود جدا شدي، مبادا كه بر جدايي اش افسرده و غمين گردي؛ زيرا آنچه از وجود او در تو دوستي و مهر برانگيخته است، اي بسا كه در غيابش روشن تر و آشكارتر از دوران حضورش باشد.
((جبران خليل جبران))
==================
به روزگار شيرين رفاقت سفره خنده بگستريد و نان شادماني قسمت كنيد. به شبنم اين بهانه هاي كوچك است كه در دل، سپيده مي دمد و جان تازه مي شود.
((جبران خليل جبران))
================
ايمان از كردار جدا نيست و عمل از پندار.
((جبران خليل جبران))
================
كار، تجسم عشق است.
((جبران خليل جبران))
================
اگر در مورد شما بد گفتند سكوت كنيد.
((جبران خليل جبران))
================
دهش (بخشش)، آنگاه كه از ثروت است و از مكنت، هر چه بسيار، باز اندك باشد، كه واقعيت بخشش، ايثار از خويشتن است.
((جبران خليل جبران))
=================
سزاوار است دوستي را بخواهي كه به روزهايت تلاش و به شبهايت آرامش بخشد.
((جبران خليل جبران))
==================
گروهي از مردم اندكي از ثروت كلان خويش را مي بخشند و آرزويي جز شهرت ندارند. اين خودخواهي و اين شهرت پرستي كه به طور ناخودآگاه گرفتارش هستند بخشش آنها را تباه مي سازد.
((جبران خليل جبران))
==================
اگر گام در معبدي نهادي تا اوج فروتني و هراس خود را نشان دهي، براي هميشه برتري كسي را نسبت به كس ديگر نخواهي يافت. براي تو كافي است گام در معبدي نهي، بي آنكه كسي تو را ببيند.
((جبران خليل جبران))
==================
آن چه امروز از آنِ شما است، يك روز به ديگري سپرده مي شود.
((جبران خليل جبران))
==================
دين تحقق پندار است و پهنه پندار.
((جبران خليل جبران))
==================
اي كه در رنج و عذابي! تو آنگاه رستگار مي شوي كه با ذات و هويت خويش يكي گردي.
((جبران خليل جبران))
===================
هشدار! تنها به عزم نياز اگر به معبد درون شويد، هرگز هيچ نيابيد.
((جبران خليل جبران))
==================
چون عاشقي آمد، سزاوار نباشد اين گفتار كه : خدا در قلب من است، شايسته تر آنكه گفته آيد : من در قلب خداوندم.
((جبران خليل جبران))
==================
شما مي توانيد بانگ طبل را مهار كنيد و سيم هاي گيتار را باز كنيد، اما كداميك از فرزندان آدم خواهد توانست چكاوك را در آسمان از نوا باز دارد؟
((جبران خليل جبران))
==================
اگر به ديدار روح مرگ مشتاقيد، هم به جسم زندگي روي نماييد و دروازه هاي دل بدو برگشاييد كه زندگاني و مرگ يگانه اند؛ همچنان كه رودخانه و دريا.
((جبران خليل جبران))
==================
كسي كه بخشش مي كند، زماني به نشاط حقيقي دست مي يابد كه پس از جستجوي فراوان نيازمندي را پيدا كند كه عطاي وي را بپذيرد. تلاش براي يافتن چنين شخصي، لذت بخش تر از ايثار است.
((جبران خليل جبران))
==================
درختان، شعرهايي هستند كه زمين بر آسمان مي نويسد و ما آنها را بريده و از آنها كاغذ مي سازيم تا ناداني و تهي مغزي خويش را در آنها به نگارش درآوريم.
((جبران خليل جبران))
==================
اندوه و نشاط همواره دوشادوش هم سفر مي كنند و در آن هنگام كه يكي بر سفره ي شما نشسته است، ديگري در رختخوابتان آرميده باشد. شما پيوسته چون ترازويي بي تكليف در ميانه ي اندوه و نشاط هستيد.
((جبران خليل جبران))
==================
در پهنه پندار و ربودگي خيال، فراتر از پيروزيهاي خود و فروتر از شكستهاي خود نرويد.
((جبران خليل جبران))
===================
سخاوت، بخشيدن بيشتر از توان است و غرور، ستاندن كمتر از نياز.
((جبران خليل جبران))
====================
ارزش انسان به داشته هايش نيست، به چيزي است كه آرزوي به دست آوردنش را دارد.
((جبران خليل جبران))
===================
ما همگي رزم آوران پيكار زندگي هستيم، اما برخي پيشرويم و برخي دنباله رو.
((جبران خليل جبران))
=====================
توان زندگي به چگونگي نگرش ما به زندگي وابسته است.
((جبران خليل جبران))
==================
اگر زيبايي را آواز سر دهي، حتي در تنهايي بيابان، گوش شنوا خواهي يافت.
((جبران خليل جبران))
=================
خطاست اگر بينديشيم كه عشق، نتيجه ي همنشيني درازمدت و با هم بودني مجدانه است. عشق، ثمره ي خويشاوندي دو روح آشناست و اگر اين خويشاوندي در لحظه اي تحقق نيابد، در طول ساليان هم تحقق نخواهد يافت.
((جبران خليل جبران))
=================
فضايي بين پندار و عمل وجود دارد كه با پشتكار پيموده مي شود.
((جبران خليل جبران))
==================
اگر سزاوار است كه دوست با جزر زندگي ات آشنا شود، بگذار تا با مد آن نيز آشنا گردد، زيرا چه اميدي است به دوستي كه مي خواهي در كنارش باشي ، تنها براي ساعتها و يا قلمرو مشخصي؟
((جبران خليل جبران))
==================
هيچ رابطه ي انساني، وجود ديگري را به تملك خود در نمي آورد. در دوستي يا عشق، هر دو نفر در كنار هم دستهاي خود را براي يافتن چيزي كه يك دست به تنهايي قادر به يافتن آن نيست دراز مي كنند.
((جبران خليل جبران))
==================
زناشويي براي هيچ كس هيچ حقي جز آنكه به ديگري مي دهد پديد نمي آورد. زناشويي براي هر كس همان قدر آزادي مي آورد كه آن كس به ديگري مي دهد.
((جبران خليل جبران))
===================
در ميان مردمان فهميده، استوارترين اساس زناشويي، دوستي و رفاقت است؛ اشتراك در علايق يكديگر و توانايي در به سامان رساندن باورها و درك انديشه ها و روياهاي يكديگر به گونه اي مشترك.
((جبران خليل جبران))
===================
چه تفاوتي دارد كه در شهر بزرگي زندگي كني يا در شهري كوچك؛ زندگي راستين در درون ماست.
((جبران خليل جبران))
===================
قلبت را دنبال كن...قلب تو براي هر كار بزرگي راهنماي درستي است. تقدير هر كاري كه انجام مي دهي با آن عنصر قدسي كه درون هر يك از ماست تعيين مي شود.
((جبران خليل جبران))
==================
به من مي گويند اگر خودت را بشناسي همه ي انسانها را شناخته اي.
((جبران خليل جبران))
==================
جامهاي يكديگر را پر كنيد، اما از جام واحد ننوشيد.
((جبران خليل جبران))
==================
گرگها شبانگاه به گوسفندان حمله مي كنند، اما آثار خون گوسفندان تا دميدن نور آفتاب همچنان بر روي زمين باقي خواهد ماند.
((جبران خليل جبران))
===================
در رنجي كه ما مي بريم، درد نه تنها در زخمهايمان، كه در اعماق قلب طبيعت نيز حضور دارد. در تغيير هر فصل، كوهها، درختان و رودها ظاهري دگرگونه مي يابند؛ همان گونه كه انسان در گذر عمر با تجربه ها و احساساتش دگرگون مي شود. در دل هر زمستان، تپشي از بهار و در پوشش سياه شب، لبخندي از روشنايي نمايان است.
((جبران خليل جبران))
===================
آن كه گرفتار رنج و عذاب شده، اما با ذات و هويتش همنوايي دارد، همانند كشتي است كه سكانش درهم شكسته و در گوشه و كنار جزاير و درياها سرگردان است و از هر سو در بر گرفته شده با خطرها؛ اي بسا كه غرق نشود و به ته دريا فرو نرود.
((جبران خليل جبران))
=====================
مردم! هشدار! كه زيبايي، زندگاني است، آن زمان كه پرده گشايد و چهره برنمايد؛ اما زندگي، شماييد و حجاب خود، شماييد. زيبايي، قامت بلند ابديت است، نگران منتهاي خويش در زلال آينه؛ اما روشني آينه شماييد و نهايت جاودانه شماييد.
((جبران خليل جبران))
=====================
خداوندا، نمي توانيم از تو چيزي بخواهيم، كه تو نيازهاي ما را مي داني، پيش از اينكه در ما پديدار شود.
((جبران خليل جبران))




